دهه آخر تیرماه سال 67 بود. طبق معمول که ما از پایگاه هوایی اصفهان به بوشهر مامور می شدیم تا پروازهای کپ و اسکرامبل را برروی خلیج فارس از آنجا انجام دهیم، به همراه تعدادی از همکاران به بوشهر اعزام شدیم.
معمولا در روز اول، افسر اطلاعات عملیات می آمد و یک سری توجیهات نسبت به منطقه برای ما انجام می داد و وضعیت منطقه را تشریح می کرد؛ از استقرار ناوهای فرامنطقه ای گرفته تا استقرار نفت کشها.
در یکی از روزها در جلسه توجیهی گفتند که موقعیت نفت کش ها کجاست واینکه عراق جدیدا فعالیتش بیشتر شده و از هواپیماهای میراژ که هم قابلیت سوختگیری شکاری به شکاری و هم قابلیت درگیری خوبی داشت استفاده می کرد.
ما را توجیه کردند که این هواپیما چه موشکهای هوا به هوایی دارد ودر درگیری با چه خطراتی روبرو هستیم.
تشریح کاملی در این زمینه انجام شد و بعد برنامه ریزی پروازی را نوشتند. من با سرتیپ والی اویسی در آلرت بودیم وتقریبا روز دوم بعد از این توجیه بود.ما کدهای مربوطه را دریافت کردیم و چون شنود دشمن فعال بود، ما با رادار زمینی در ارتباط بودیم و کدهای مربوطه را گرفتیم. شنود آمریکا از طریق هواپیمای آواکس در منطقه فعال بود واطلاعات ما را آنلاین به عراقی ها می داد.
ازآنجا که در درگیری هوایی، پیدا کردن کلمات سخت است، بنابراین ما می بایست آمادگی را روی زمین داشته باشیم.
یک بریف مختصری با امیر اویسی انجام دادیم و یک تقسیم کاری کردیم وموارد مختلف از جمله موارد اضطراری را مورد بررسی قرار دادیم.
در پرواز باید بدترین شرایط اضطراری را هم مورد بررسی قرار می دادیم که اگر دچار مشکلی شدیم و مجبور بودیم هواپیما را ترک کنیم، قایقمان را چگونه بازکنیم ومورد استفاده قرار دهیم؛ این وسایلی که به ما وصل شده چطور مورد استفاده قرار دهیم؛ اگر گروه تجسس و نجات آمد، چگونه با آن ارتباط برقرار کنیم. همه اینها به ریز در بریفینگ قبل از پرواز مرور می شود.
بعد از توجیه به سمت هواپیماها رفتیم.
من یک تجسم فضایی از منطقه تو ذهنم بود و مختصات را داشتم. این مختصات را وارد سیستم ناوبری خودمان می کردیم چون در موقع درگیری آنقدر مسائل مختلف پیش می آید و خطرات زیاد بود که استرس به آدم وارد می شد به طوری که بعضی وقت ها آدم جهت خودش را هم گم می کرد.
اگر شما موقعیت کشور خودمان وعراق را نسبت به خلیج فارس و نیز مناطق حیاتی و حساس را در ذهن داشته باشید و جزایر و مناطق نفتی ما را درنظر بگیرید، عراق می بایست برای حمله به آن مناطق وجزایر، یک مسیر 130درجه نسبت به جنوب شرق را در پیش می گرفت ومی آمد و ما هم اگر از منطقه بوشهر می خواستیم بلند شویم، می توانستیم خیلی را حت جلو آن را بگیریم.
اما عراق تاکتیک دیگری در پیش گرفته بود برای اینکه ما نتوانیم با آن مقابله کنیم. آنها از سمت جنوب می آمدند یعنی ساحل غربی خلیج فار س را می گرفتند از سواحل کویت وعربستان پرواز می کردند ومی رفتند سمت جنوب و وقتی به سواحل کشور بحرین می رسیدند، سمت غرب را می گرفتند و از شمال قطر به سمت شمال حرکت می کردند.
این تاکتیک را به کار گرفته بودند تا از اصل غافلگیری استفاده کنند چون ما در آن سمت راداری نداشتیم و امکان داشت که با پروازهای معمولی کویت وعربستان اشتباه می گرفتیم.
بعد ما این تاکتیک را شناسایی و روشهای مقابله با آن را هم طراحی کردیم.
ما هواپیما را آماده کرده و در آلرت نشسته بودیم.
تقریبا ساعت 9:10 دقیقه بود که زنگ اسکرامبل به صدا در آمد و ما سریع به سمت هواپیما حرکت کردیم و سوار آن شدیم. معمولا آلرت، 15 دقیقه ای بود. یعنی ما حداکثر زمانی که برای بلند شدن از باند نیاز داشتیم تقریبا 15 دقیقه بود. اما برای اینکه ما بتوانیم کارهایمان را سریع تر انجام بدیم، همیشه آمادگی داشتیم و زمان تیکآف را معمولا به زیر ده دقیقه رسانده بودیم.
به سرعت در ابتدای باند قرار گرفتیم و تماسها برقرار شد و ما هم تقریبا بین 7 الی 8 دقیقه تیکآف را انجام دادیم واز روی باند بلند شدیم.
من 3 فروند هواپیما روی صفحه رادار دیدم که سمت حرکتشان از جنوب به سمت شمال بود و به سمت منطقه کنگان در حرکت بودند. بنابراین ما این را به سمت جنوب شرق می گرفتیم یعنی ما چون از بوشهر بلند شده بودیم، گشتیم به سمت 30 الی 40 درجه ادامه دادیم. نمی توانستیم میان بر برویم و اینها را بگیریم.
مشکل دیگر برای ما در منطقه خلیج فارس، حضور ناوهای بیگانه و فرامنطقه ای بود. این ها در وسط خلیج فارس یعنی جنوب شرق جزیره فارسی مستقر می شدند. وقتی هواپیماهای عراقی از جنوب به شمال حرکت می کردند و ما می خواستیم با اینها مقابله کنیم، ناوهای بیگانه وسط قرار می گرفتند و هر گونه تقرب ما را هشدار قرار می دادند و تهدید می کردند که شما دارید به ناو آمریکایی نزدیک می شوید و همیشه ما این چالش و درگیری را با ناوهای آمریکایی مستقر در خلیج فارس داشتیم.
بنابراین ما مجبور بودیم برای مقابله با آنها، کمی به سمت جنوب شرق گشته و بعد به سمت جنوب برویم.
علاوه بر این سه فروند، روی رادار سه فروند دیگر نیز دیده شد که بلافاصله موضوع را به رادار زمینی اطلاع دادیم.
با تایید رادار زمینی، فهمیدیم که ما با سه فلایت سه فروندی که به صورت نیم دایره می آمدند، روبرو هستیم.
از رادار زمینی خواستیم مراقب دو فلایت دیگر باشند و اطلاعات آنها را به ما بدهند تا ما برویم سراغ فلایت اول که به ما نزدیکتر بود.
من روی هواپیمای وسطی که در واقع لیدر آنها بود، قفل کردم. شهید بابایی تاکتیکی را به ما یاد داده بود و می گفت شما از فاصله دور روی هدف قفل کنید. چون وقتی ما قفل راداری انجام می دادیم، هواپیمای هدف هم متوجه می شد و در این حالت دو سناریو محتمل بود: یا مقابله میکردند یا با کنسل کردن عملیات، بر میگشتند.
معمولا عراقی ها به دلیل اینکه می دانستند ما با هواپیماهای اف14 منطقه را تحت پوشش داریم، ماموریت را کنسل می کردند و ما هم همین را می خواستیم چون تمایل نداشتیم حتی یک موشک صرف هواپیماهای بعثی شود.